مغزهای سهگانه انسان
گردآوری: سید محمد مهدی حکیم
یکی از تئوریهایی که جدیدا بر روی آن مانور داده میشود، تئوری مغزهای سهگانه انسان است. بر اساس این نظریه، مغز انسان از سه بخش عمده تشکیل شده است که هر کدام ویژگی خاصی دارند و منجر به بروز رفتار خاصی از ما میشود. در اینجا فقط این تئوری را بیان میکنم و نقدی بر آن وارد نمیکنم. چرا که با دیدگاه مهندسی فکر، نقدهای زیادی بر این تئوری و روش تحلیل واقعیتهای عصبی وارد است.
۱. مغز خزنده:
قسمتی از مغز ماست که وظیفه اصلی آن تلاش برای زنده ماندن و صرفه جویی در انرژی است. این مغز مسؤول تنفس، گردش خون، ضربان قلب و دیگر اعمال حیاتی بدن انسان است و تلاش میکند تا با صرف کمترین انرژی ممکن وظایف خود را انجام دهد و به این ترتیب انرژی بیشتری ذخیره کند. چرا که هدف آن مدیریت بلند مدت بدن و فعالیتهای حیاتی آن است. دلیل نامگذاری این مغز این است که ابتدا در خزندگان شناسایی شد.
ویژگیهای این مغز:
۱. به علت وظیفه اصلی آن که وظیفه حیات است، این مغز به دنبال مصرف کمترین انرژی است و به همین علت تنبل است.
۲. در هنگام مواجه شدن با خطر این مغز شرایط را برای فرار یا مواجه شدن با خطر فراهم میآورد.
۳. تلاش این مغز این است که تا جایی که ممکن است انرژی کمتری مصرف شود و به این ترتیب به دنبال حفظ حالت موجود است. به همین علت ایجاد تغییرات برای ما سخت است.
۴. ترسهای ما هنگام مواجه شدن با محیطهای جدید نتیجه فعالیت این مغز است. این مغز هنگام مواجه شدن با مسائل و محیطهای به دنبال این است که آیا این موقعیت خطرناک است یا نه؟ آیا جدید و جالب است؟ اگر جدید نیست به آن توجهی نخواهم کرد چرا که میخواهم انرژی کمتری صرف کنم. توجه نیز انرژیبر است.
۵. آیا میتوان این پروسه یا رودر رو شدن با این موقعیت را به آینده موکول کرد؟ به این ترتیب تا آنجا که ممکن است سعی در به تعویق انداختن امور دارد.
۶. چطور میشود چیزی تغییر نکند (تا انرژی کمتری مصرف شود)؟
۷. تا مجبور نشدی، از مغز منطقی (مغز سوم) کمک نگیر چرا که این مغز انرژی زیادی مصرف میکند! پس در مقابل تفکر نیز مقاومت از خود نشان میدهد.
۲. مغز عاطفی یا مغز میانی:
مغز عاطفی به دنبال کسب لذتهای سریع و دوری از هر دردی است. یعنی مغز عاطفی لذتهای لحظهای و مربوط به زمان حال را به لذتهای آینده ترجیح میدهد! (چه مغز کودنی) مثلا وقتی با یک شیرینی خامهای روبرو میشود، میگوید که بخور و چاق شدن یا مضر بودن آن را نادیده میگیرد. در این حالت میگویند که مغز عاطفی بر مغز منطقی غلبه کرده است.
ویژگیهای این مغز عبارتند از:
۱. از درد فراری است و اگر موقعیتی خسته کننده باشد نمیخواهد با آن مواجه شود.
۲. به دنبال لذتهاست
۳. با جزئیات کاری ندارد چرا که نیاز به تفکر دارد و از احساس به دور است.
۴. توجه کم و حواسپرتی مخصوصا وقتی که از کاری لذت نمیبرد مانند مطالعه و کشش به چیزهای لذتبخش مثل بازی با تلفن
۵. از سختیها نیز فراری است چرا که لذتی ندارد
۶. هر کار لذت بخشی را تأیید میکند
۳. مغز منطقی
مغزی که با آن به تفکر میپردازیم و قسمت عمده مغز ماست و تصور کلی ما از مغز نیز مربوط به همین قسمت است. ولی با این حال از این بخش کمتر استفاده میشود! (همینه که بدبختیم). دلیلی که برای این مسأله بیان میکنند به همان مسأله مصرف بالای انرژی این قسمت مربوط است. به همین علت قسمتهای دیگر وارد ماجرا شده و سعی در حل و فصل امور میکنند.
ویژگیهای این مغز اینّها هستند: هنگام مواجه شدن با موقعیتهای مختلف به دنبال این مسائل میگردد
۱. عقلانی است یا نه؟
۲. چه فایده و سودی دارد؟
گفته میشود که ۹۳ درصد تصمیمات انسان توسط مغز عاطفی و خزنده گرفته میشود و باعث میشود تا این تصمیمات ناخودآگاه باشند. این نکته هم میتواند مثبت باشد و هم منفی. بستگی دارد کجا و چگونه از آن استفاده کنیم. یعنی در روبرو شدن با اغلب مردم که به همین شکل تصمیم میگیرند، اگر به دنبال رفتار خاصی از آنّها هستید باید بر روی این دو مغز تمرکز داشته باشید و خواستههای این دو مغز را به آنها عرضه کنید.
مثلا اگر بین دو گوشی تلفن همران که یکی ظاهر بهتری دارد ولی کارایی خوبی ندارد و دیگری که ظاهر خوبی ندارد و خیلی بیکلاس است ولی کارایی بیشتری دارد، بسیاری گوشی اول را انتخاب میکنند چرا که داشتن آن لذت بخش است.
۶ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
بسیار جالب و کارآمد و خلاصه بود ، امیدوارم آدم ها یک روزی درست از مغزشون استفاده کنند
خیلی خوب بود ومفید
عالی
اون قسمتی که نوشتی “همینه که بدبختیم” خیلی باحال بود!! کلیییی خندیدممم 😂😂😂
و ممنون میشم نقدهایی که گفتید وارد هست رو بگید خیلی مشتاقم بدونم.
موفق باشین
خیلی عالی بود و قائدتا معقول و منطقی به نظر میاد واقعا بیشتر معضلات ما از همین مقاومتهای مغز در برابر تغییراتی که انرژی نیاز داره هست فقط اینکه میشه لطف کنید نقدهایی که به این تئوری وارده رو بفرمائید.
نقدهای وارده به این تئوری به شکل غیر مستقیم هست. یعنی انسانها به خاطر نگاه ناقص به مسائل، قضاوتهای اشتباهی انجام میدن و فکر میکنن که مثلا این تئوری، اصل و اساس همه چیز هست. در حالی که مسائل تعیین کننده دیگری هم وجود دارن. مغز ما، ذهن مکانیکی ماست و ما ذهن هوشمندی هم به صورت بالقوه داریم که اگر اون رو فعال کنیم، فعل و انفعالات مغز رو به کلی تحت تاثیر قرار میده و خیلی از اتفاقاتی که بر اساس مکانیزم مغز اتفاق میافته، دیگه اتفاق نمیافته …. داستانش طولانی هست.
متشکرم بخاطر زحمتی که کشیدید متن مختصر و مفیدی بود