قدرت ضمیر ناخودآگاه
نویسنده: مهدی حکیم
مبتکر و مدرس شخصیت هوشمند و مهندسی فکر
۱)از کجا شروع کنیم؟
ضمیر ناخودآگاه و قدرت ضمیر ناخودآگاه واژههایی است که این روزها بسیار شنیده میشوند.
قبل از بحث و بررسی موضوع ناخودآگاه، لازم است تا درک کنیم اصلا ناخودآگاه چیست؟ واقعیت دارد یا ندارد؟
اگر واقعیت دارد، چطور میتوان آن را اثبات کرد؟ یا اینکه چه ویژگیهایی دارد؟
یکی از ویژگیهای انسان، مخصوصا انسانی که قدرت فکر کردن صحیح ندارد این است که:
وقتی مسألهای را درک نمیکند، برای خودش تصوراتی توهمی میسازد و طبق آنها سعی میکند تا بعضی از اتفاقاتی که پیرامون خودش میبیند، تفسیر کند. چنین شخصی، تنها با حدس زدن، به دنبال راحت کردن خیال خودش است؛ با این کار دیگر نیازی به فکر کردن نیست. البته به خیال خود شخص اینطور است. واقعیت چیز دیگری است.
انسانهایی که کمی قدرت تفکر بهتری دارند، سعی میکنند برای تفسیر این اتفاقات، نظریههایی در نظر بگیرند و همچنین سعی میکنند آن را اثبات کنند. اگر شواهد به اندازه کافی وجود داشت، از آن به عنوان یک نظریه قابل اعتماد استفاده میکنند. درجه اعتماد به این نظریهها بر اساس میزان شواهد موجود متفاوت است.
مباحث زیادی را پیرامون خود میبینیم که چنین ویژگیای دارند.
مبحث باورها، قانون جذب، انرژی مثبت و همچنین مبحث ضمیر ناخودآگاه از جمله این مباحث هستند.
قبل از شروع بحث، باید یک نکته بسیار مهم را با شما در میان بگذارم.
۲)دو نوع نگاه هنگام مواجه شدن با هر ایدهای
دو نوع نگاه هنگام بحث کردن در این باره شکل میگیرد. دو واقع هنگام بحث کردن درباره مباحثی از این دست، انسانها به دو دسته تقسیم میشوند.
افرادی که بدون تفکر این مباحث را قبول کردهاند؛ بدون پیمودن مسیر آگاهی و تفکر، این مباحث را باور کردهاند. شواهد ناقصی را در تأیید باورهای خودشان لمس کردهاند؛ و حتی بیش از آن؛ برخی اتفاقات که هیچ ربطی به باور آنها ندارد را به عنوان یک دلیل در نظر میگیرند.
چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ تفکر ناقص، منجر به شکل گیری قالبهای ذهنی ناقص میشود.
قالبهای ذهنی چیستند؟
فرض کنید که ذهن شما مانند یک ظرف است. یک لیوان یا یک سطل. اتفاقات خارجی که برای ما رخ میدهد را مثل آب در نظر بگیرید. آب در خارج از ظرف شکل خاصی دارد؛ ولی هنگامی که وارد ظرف میشود، شکل خاصی به خود میگیرد. در واقع شکل اولیه خودش را از دست میدهد. شکل جدید آن، شکل ظرف است.
هنگامی که قالبهای ذهنی ناقص باشند، واقعیتها نیز به شکل ناقصی در دورن آن قرار میگیرند؛ شکل ناقصی میگیرند و تصور ناقصی را برای ما میسازند. ما نیز چون این نکته را درک نکردهایم، تصورات خودمان را عین واقعیت تلقّی میکنیم.
یکی از بزرگترین ناآگاهیها در همین لحظه اتفاق میافتد.
دسته دیگر افرادی هستند که قبل از اینکه ایدهای را قبول کنند؛ درباره آن فکر میکنند. به دنبال دلایل محکم و قابل اعتماد هستند و هر گاه دلیل قوی در رد دیدگاههای خودشان پیدا کنند، از دیدگاه خودشان دست میکشند. چون تعصبی نسبت به افکار خودشان ندارند و همواره دنبال ایدههای بهتر میگردند.
تعصّب نسبت به افکار، تنها و تنها یک مانع برای رشد ماست. به نفع ماست که هر گاه ایده بهتری پیدا کردیم، آن را بپذیریم.
ولی انسانهایی که قدرت تفکر پایینی دارند، تفکر متعصبانهای هم دارند. چرا که افکار خود را بدون پشتوانه و آگاهی انتخاب کردهاند. پس بدون پشتوانه نیز از آنها دفاع میکنند. وارد کردن هرگونه ایرادی نسبت به افکارشان، یک تهدید بسیار بزرگ برای آنها محسوب میشود. باورهای بدون پشتوانه، چنین رفتاری را نیز در پی دارد!
امیدوارم که این نکته فوق حرفهای را درک کرده باشید و از این دسته افراد نباشید. اگر خودتان را نزدیک به این طرز تفکر میبینید، فراگیری مسیر تفکر و آگاهی، همواره میسر است.
۳)ضمیر ناخودآگاه چیست؟
تا قبل از شناخت مغز و کارکرد آن، ناخودآگاه قسمتی از وجود انسان تلقی میشد که نمیدانستیم چیست و کجاست.
تنها گفته میشد که جنبهای پنهان و اسرار آمیز است که بسیاری از اتفاقات را برای انسان رقم میزند.
ناخودآگاه در روانشناسی فروید از جایگاه ویژهای برخوردار شد و فروید معتقد بود که اکثر رفتارهای انسان، از ضمیر ناخودآگاه او نشأت میگیرد.
ناخودآگاه منشأ بسیاری از اطلاعاتی است که از آنها خبر نداریم و این اطلاعات، به صورت غیر ارادی، بر رفتار ما تأثیر میگذارند.
( در همین لحظه برخی افراد که به جذب معتقد هستند، ضمیر ناخودآگاه را به شعور هستی و کائنات متصل میکنند و ادعا میکنند که:
هر آنچه در ضمیر ناخودآگاه ما وجود دارد، به صورت ارتعاش به جهان هستی ساطع میشود و طبیعتا پاسخ متقابلی هم از آن دریافت میکنند!!!)
قانون جذب را در مقاله دیگری به صورت کامل بررسی کردیم که میتوانید به آن مراجعه کنید.
قبل از آنکه اطلاعات کاملی از عملکرد مغز در اختیار ما باشد، نشانههایی برای ضمیر ناخودآگاه در نظر گرفته میشد. از جمله تنظیم تنفس و ضربان قلب، خواب دیدن، بسیاری از احساسات و … است.
به ضمیر ناخودآگاه، ذهن ناهشیار نیز گفته شده است.
ضمیر ناخوداگاه مخزن احساسات، اندیشه ها، آرزوها و خاطراتی است که ما از آن ها آگاهی کامل نداریم.
همچنین برخی ادعا میکنند که تمام آنچه که در ضمیر ناخودآگاه وجود دارد، مانند احساس درد، اضطراب و… غیر قابل قبول یا ناخوشایند هستند.
ضمیر ناخودآگاه از فرایندهای ذهنی تشکیل شده است که به صورت خودکار رخ می دهند و آگاهی ما تأثیری در انجام این فرایندها ندارد.
این فرایندهای ذهنی زیر سطح آگاهی ما قرار دارند و بر رفتارهای آگاهانه ما تأثیرگذار هستند و شامل تفکرات درون ذهنی، خاطرات، آرزوها و انگیزهها میباشند. اگر ساختار ضمیر ناخودآگاه را به یک کوه یخی مانند شکل زیر تشبیه کنیم، ضمیر ناخودآگاه در پایین کوه قرار خواهد گرفت و ضمیر خوداگاه در قسمت بالایی کوه قرار می گیرد. دقت کنید که هر آنچه که گفته شد، تنها بیان دیدگاهها درباره ضمیر ناخودآگاه است و اگر در اینترنت جستجو کنید، حتما با اطلاعات بسیار زیادی در این باره روبرو خواهید شد.
کافی است در سایت گوگل عبارت ضمیر ناخودآگاه را سرچ کنید تا ببینید که چقدر صاحب نظر در این زمینه وجود دارد.
در ادامه ایده کوه یخ و ارتباط آن با ضمیر ناخودآگاه؛ اطلاعات آگاهانه ما در ضمیر خودآگاه در نوک کوه یخی قرار گرفته است و اطلاعات مهم و اصلی ما در ضمیر ناخودآگاه و در قسمت پایین کوه یخی قرار دارد. اطلاعات موجود در ضمیر ناخودآگاه ممکن است در دسترس نباشند اما همچنان بر رفتار فعلی ما بسیار تأثیر گذار هستند.
ضمیر ناخودآگاه ما شامل خلاقیت های درونی بی حد و مرز، اطلاعات ذخیره شده قدرتمند و دیگر پتانسیلهای استفاده نشده است. ضمیر ناخودآگاه می تواند از قدرت ذهن برای انجام بسیاری از کارها استفاده کند. مدیتیشن راهکاری برای استفاده از ضمیر ناخودآگاه و بهره بردن از قدرت ذهن برای انجام برخی کارهای خلاقانه میباشد.
۴)ضمیر نیمه هشیار
در کنار ضمیر ناخودآگاه یا ناهشیار، از ضمیر نیمه هشیار نیز صحبت میشود. ولی وقتی وارد مباحث آن میشویم متوجه میشویم که از نگاه خیلیها، در واقع هیچ تفاوتی ندارند. ولی در روانشناسی فروید، ذهن نیمههوشیار معنی متفاوتی دارد.
ذهن نیمه هوشیار در واقع قسمتی از ذهن است که اطلاعات را وارد قسمت هوشیار ذهن میکند. ولی در حال حاضر لزوما حامل اطلاعات خاصی نیست.
۵)برگردیم به چیستی ضمیر ناخودآگاه
تا الآن تنها دیدگاههای موجود درباره ضمیر ناخودآگاه رو مطرح کردیم ولی لزوما آنها را تأیید نمیکنیم.
همانطور که قبلا اشاره کردیم، لازم است تا مسیر فکری صحیحی را طی کنیم تا به نتایج قابل اعتمادی دست پیدا کنیم.
۶)قدم اول برای درک ضمیر ناخودآگاه
اولین سؤالی که باید از خودمان بپرسیم این است که آیا اصلا چیزی به اسم ضمیر ناخودآگاه وجود دارد یا خیر؟ اگر ادعا میکنیم که وجود دارد، باید دلیل قانع کنندهای داشته باشیم و بتوانیم آن را نشان دهیم.
ولی ضمیر ناخودآگاه چیزی نیست که قابل دیدن باشد. پس تنها میتوانیم از روی آثار و نشانههای آن، به وجود آن پی ببریم.
مثلا از روی رفتارهایی که به انتخاب ما نیست. عکسالعملهای ما که بدون تفکر انجام میشود یا حالتهای بدنی ما مثل ضربان قلب و تنفس و…
اگر ضربان قلب و تنفس را به ضمیر ناخودآگاه نسبت دهیم، در واقع داریم عملکرد مغز را به ضمیر ناخودآگاه نسبت میدهیم. این چیزی است که امروزه کشف شده و قابل اثبات است.
پس از روی اتفاقاتی که در جسم ما میافتد ولی آگاهانه نیستند، درک میکنیم که چیزی خارج از انتخاب ما وجود دارد.
ولی صبر کنید. این دلایل تنها وجود عملکردی غیر ارادی را اثبات میکند. ولی ویژگیهای آن را نمیتواند مشخص کنید.
بسیاری از ویژگیهایی که برای ضمیر ناخودآگاه گفته شده است، به خاطر دانش ناکافی بوده و هیچ دلیل مشخصی برای آن وجود نداشته است. تنها در حد حدس و گمان بوده است.
۷)ضمیر ناخودآگاه واقعا چیست؟
با توجه به اطلاعات و ویژگیهایی که از ضمیر ناخودآگاه گفته شد و دانش جدید انسان در رابطه با مغز، در واقع متوجه میشویم که مغز انسان، همان چیزی است که ادعا میشود، ضمیر ناخودآگاه اوست.
در سیستم ذهن هوشمند و تعریف شخصیت مکانیکی، نگاه متفاوتی نسبت به مغز وجود دارد.
مغز یک موجود مستقل است که هدف خاصی را دنبال میکند. هدف مغز انسان، تنها و تنها حفظ بقاست. هیچ تفاوتی بین مغز آگاه و ناآگاه وجود ندارد. مغز به عنوان یک موجود، قوانین و رفتارها و برنامه ریزی خاصی دارد که البته این برنامه ریزی قابل تغییر است.
برخلاف دیدگاههای بسیاری که به هوشمندی مغز معتقد هستند، مغز یک موجود برنامه ریزی شده است که بر اساس برنامه خاصی، رفتارهای خاصی انجام میدهد. به هیچ وجه، آنطور که گفته میشود هوشمند نیست و اشتباهات بسیار زیادی مرتکب میشود. حتی در اصلیترین هدف خودش یعنی بقای جسم و حفظ آن.
یعنی به خاطر آگاهی پایین و ناقص، ممکن است رفتارهایی انجام دهد که بقا را به خطر میاندازد. به همین علت من میگویم که مغز، نیمه هوشمند است. و انسان انتخابگر، باید آن را مدیریت کند.
برای درک کاملتر ضمیر ناخودآگاه، لازم است تا شخصیت مکانیکی را به شکل کامل درک کنید. همچین عملکرد مغز را مطالعه کنید. در کتاب بازسازی ذهن هوشمند و دوره آن، در رابطه با شخصیت مکانیکی به شکل کامل صحبت میکنیم.
آنچه که در درک ضمیر ناخودآگاه (در نگاه صحیحتر: مغز انسان) به ما کمک میکند، شناخت کارکرد مغز است.
یکی از مهمترین مسائل مغز، مسیرهای عصبی است. حتما در این باره مطالعه کنید. یک مقاله هم در سایت مهندسی فکر در این باره وجود دارد که میتوانید از آن استفاده کنید.
با توجه به مسیرهای عصبی متوجه میشویم که:
- مغز تنها با تجربه یاد میگیرد (بر خلاف شخصیت هوشمند که با تفکر یاد میگیرد)
- رفتارهای مغز با تغییر مسیرهای عصبی تغییر میکند.
- برای تغییر مسیرهای عصبی، باید رفتارهای جدید را جایگزین رفتارهای قدیمی بکنیم.
- تغییر مسیر عصبی زمان بر و درد آور است. چرا که مغز علاقهای به تغییر ندارد.
و نکات بسیار فراوان و جالب دیگری وجود دارد که نگاه ما را نسبت به مغز و رفتار آن و تأثیر آن بر روی ما تغییر میدهد.
۸)افسانه هایی درباره ضمیر ناخودآگاه:
موضوع ضمیر ناخودآگاه همانند برخی موضوعات دیگر، وسیلهایست برای سوار شدن بر ذهنهای ضعیف و فروش امید و آرزو به آنها و کسب درآمدهای هنگفت.
یکی از راههای بسیار خوب برای گول زدن دیگران، استفاده از افسانههای برّاق برای جذب مشتری برای این ایده است.
بیایید با هم چندین افسانه را بررسی کنیم.
- ضمیر ناخودآگاه به کائنات متصل است و پیامهایی به صورت ارتعاشی به آن ارسال و دریافت میکند!
- ضمیر ناخودآگاه اکثر رفتارهای انسان را کنترل میکند.
- برای تغییر در زندگی، باید ضمیر ناخودآگاه را تغییر دهیم. این تغییر از راه تغییر باورها و تلقین امکانپذیر است.
- ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه باهم در تضاد هستند. به این معنی که اگر ضمیر ناخودآگاه مشغول به کار باشد، ضمیر خودآگاه نمیتواند فعالیت کند و برعکس
- بسیاری از اطلاعات موجود در ضمیر ناخودآگاه در دسترس نیستند ولی همچنان تعیین کننده رفتار ما هستند.
- از بهترین راههای برنامه ریزی ناخودآگاه، تلقین و هیپنوتیزم است. چرا که ضمیر ناخودآگاه بین واقعیت و خیال تفاوتی نمیتواند قائل شود.
- ضمیر ناخودآگاه پاسخ بسیاری از مشکلات موجود را در زندگی شما میداند و میتواند به راحتی مشکلات شما را حل کند.
- هر چیزی که در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت شود، به طور مستقیم بر شرایط و رویدادهای زندگی شما تأثیر میگذارد.
- ضمیر ناخودآگاه منفی نگر است و نکات منفی را به صورت مستقل ثبت میکند. مثلا هنگامی که جمله خسته نباشید را میشنود، کلمه نباشید را درک نمیکند و فقط خسته را تحلیل میکند.
اینها معروفترین دیدگاههای وهمی درباره ضمیر ناخودآگاه هستند. البته دقت کنید که برخی دیدگاههای درست هم در رابطه با ضمیر ناخودآگاه وجود دارد
- قسمت اعظم احساسات ما ناشی از ضمیر ناخودآگاه ماست.
- ضمیر ناخودآگاه، بسیاری از فرایندهای بدن را کنترل میکند.
- ضمیر ناخودآگاه قابل تغییر است.
- ضمیر ناخودآگاه، اطلاعات فراوانی را در خود ذخیره کرده است.
- ضمیر ناخودآگاه، قدرت تصمیمگیری و تأثیرگذاری بر رفتار بدن را دارد.
اینها نیز مهمترین ایدههای درست در رابطه با ضمیر ناخودآگاه است.
۹)تحلیل افسانه ها درباره ضمیر ناخودآگاه
بسیاری ممکن است بپرسند که چرا ادعا میکنید این ایدهها افسانه هستند؟
دو آگاهی جدید میتواند در این زمینه به ما کمک کند.
اول؛ شناخت کارکرد مغز انسان
دوم؛ شناخت سیستم هوشمند و سیستم مکانیکی یا به عبارت دیگر، شخصیت هوشمند و شخصیت مکانیکی
طبیعی است وقتی که دایره و وسعت دید ما تنگ باشد، قدرت تحلیل بسیاری از پدیدهها را نداریم و تنها، حدس و گمان خود را به عنوان یک دیدگاه درست در نظر میگیریم و حتی بر اساس آن رفتار میکنیم.
بسیاری از آنچه که درباره ضمیر ناخودآگاه گفته شد، تنها حدس و گمانی غیر دقیق و بدون پشتوانه علمی و دلایل تجربی بود. البته این مسیری است که برای بسیاری از مسائل علمی در طول زمان اتفاق افتاده است و منحصر به این موضوع نیست.
با شناخت شخصیت هوشمند انسان، تمامی معادلات موجود در رابطه با ضمیر ناخودآگاه تغییر میکند.
تمام ویژگیهای صحیحی که به ضمیر ناخودآگاه نسبت داده شده است، در واقع همان کارکرد مغز با قوانین خاص خودش است.
در نظریه شخصیت هوشمند، مغز، همان شخصیت مکانیکی است.
چرا به جای نسبت دادن یک شخصیت به انسان، دو شخصیت به اون نسبت دادیم؟
چونکه هدف هر شخصیت جداست. انگار که دو شخص جداگانه از هم هستند ولی با هم یک تیم کاری تشکیل دادهاند.
در سیستم روانشناسی تا کنون، برای انسان تنها یک شخصیت در نظر گرفته شده است که مغز آن را مدیریت میکند. قسمتی از مغز مربوط به هوشیاری و قسمت دیگر مربوط به مسائل ناخودآگاه در نظر گرفته میشود.
در حالی که در سیستم شخصیت هوشمند، کلّ مغز، شخصیت مکانیکی را تشکیل میدهد. نه اینکه قسمتی از مغز را هوشیار و قسمتی دیگر را نیمه هوشیار تلقی کنیم. هر چند که قسمتهای مختلف مغز، کارکردهای متفاوتی دارند و تأثیرات متفاوتی روی بدن ما میگذارند.
۱۰)بررسی عملکرد مغز:
طبق آخرین اطلاعات رشته علوم اعصاب، مغز ما ۱۰۰ میلیارد سلول مغزی یا همان «نورون» دارد.
نورونها، سلولهای عصبی هستند که با یکدیگر ارتباط دارند و تبادل اطلاعات میکنند.
هرکدام از این سلولهای مغزی یک ارسالکننده و یک دریافتکننده دارند که همانند شاخکهایی در اطراف بدنه این سلول قرار گرفتهاند.
این سلولها از طریق پالس الکتریکی (همان جرقه خودمان!) و یا مواد شیمیایی باهم در ارتباط هستند.
اگر یک سلول بخواهد با یک سلول دیگر در ارتباط باشد، باید شاخک ارسالکننده خود را به شاخک دریافتکننده سلول دیگر نزدیک کند تا پالس الکتریکی یا مواد شیمیایی از آنها عبور کند. در اثر این عبور است که یک پیغام منتقل میشود یا یک رفتار شکل میگیرد یا یک احساس به وجود میآید، یا یک هورمون ترشح میشود یا هر اتفاق دیگری که در بدن ما ممکن است رخ دهد.
هر سلول مغزی هزار تا ۱۰ هزار شاخک برای برقراری ارتباط با سلولهای دیگر دارد. یعنی همزمان میتواند با هزار تا ۱۰ هزار سلول دیگر در ارتباط باشد و هرکدام از این ارتباطها به معنای یک واحى اطلاعاتی، یک رفتار یا یک فعالیت فیزیکی خاص است.
هر عمل و اتفاقی برای اینکه برای مغز قابلفهم گردد، باید به پالس الکتریکی تبدیل شود؛ چراکه مغز جز پالس چیز دیگری نمیشناسد.
۱۰)مسیر عصبی چیست؟
گفتیم که سلولهای عصبی بهوسیله شاخکهایشان (آکسون و دندریت) باهم ارتباط برقرار میکنند و در این ارتباط سیگنالهای الکتریکی یا مواد شیمیایی را از خود عبور میدهند. در اثر این عبور است که پیامی از مغز به قسمتهای مختلف منتقلشده و یک رفتار یا عمل رخ میدهد.
هرچه ارتباط بین شاخکهای این دو سلول عصبی قویتر باشد (یعنی تعداد دفعات بیشتری باهم ارتباط گرفته باشند و در اثر تکرار ارتباط، به هم نزدیکتر شده باشند) مهارت ما در آن زمینه بهتر و قویتر خواهد بود. در این حالت بهاصطلاح گفته میشود مسیر عصبی ما در فلان موضوع قویتر شده است. به این معنی که ما آن کار را بهتر انجام میدهیم.
برای مثال مسیر عصبی نوشتن برای دانشآموزی که در سال اول دبستان است، خیلی ضعیف است و شاید اصلاً وجود نداشته باشد. اما همینکه شروع به نوشتن میکند، اولین سلولهای مغزی شاخکهایشان را به هم نزدیک میکنند تا سیگنال مخصوص نوشتن از مغز به دست او منتقل شود. هر بار که او نوشتن را بیشتر تمرین میکند، مسیر عصبی که این سلولها باهم ساختهاند قویتر و بزرگتر میشود تا جایی که نوشتن برای کودک به امری بدیهی و مهارتی معمولی تبدیل میشود. درباره مهارتهای دیگر نیز، موضوع به همین ترتیب است.
البته دقت داشته باشید که مسیر عصبی، تنها مربوط به دریافت و انتقال اطلاعات است. مسائل دیگری نیز در شکلگیری مهارتها دخیل هستند از جمله، عضلات و اسکلت بدن و… .
۱۲)بهانه آوردن معنی ندارد.
با توجه به توضیحاتی که داده شد، متوجه میشویم که هر نوع مهارتی در ما میتواند وجود داشته باشد. در هر سطحی قرار داشته باشیم، باز هم میتوانیم مهارتهایمان را ارتقاء دهیم. پس تنها کافیست برای مهارت یافتن در هر زمینه ای، آن را بهطور جدی و مستمر ادامه دهیم و تا شکل گرفتن مسیر عصبی قوی برای آن، خسته نشویم.
شاید اوایل کار نتایج خوبی به دست نیاوریم. بااینحال ناامید نمی شویم؛ چراکه با هر بار تلاش (حتی اگر به نتیجه نرسد) مسیر عصبی خود را یک پله رشد دادهایم. تمرین و تمرین و تمرین. تمام چیزی است که نیاز دارید و البته تفکر میتواند مسیر شما را بسیار کوتاهتر کند.
۱۳)مسیرهای عصبی و رفتارهای مغز
با توجه به توضیحاتی که دادیم، متوجه میشویم که مغز چگونه رفتار میکند. مغز، درک متفاوتی از اطلاعات دارد. اطلاعاتی که مغز دریافت میکند، چیزی جز دادههای ساده نیست. این دادهها در مغز با توجه به یک الگو، رمزگذاری میشوند. این الگو چیست؟
این الگو، تجربیات گذشته مغز است. این تجربیات میتوانند درست یا غلط باشند. ولی مغز قدرت تشخیص درست و غلط را ندارد. مغز تنها به دنبال بقای جسم است. اگر تجربهای مفید باشد ولی برای بقای انسان، چالش ایجاد کند، مغز از آن به عنوان یک تجربه منفی یاد میکند و سعی میکند از آن دوری کند. مگر اینکه این تجربه به قدری تکرار شود که مغز مطمئن شود این تجربه برای بقا مضر نیست. در این صورت رفتار متفاوتی از خود نشان میدهد. در تجربیات بدنی و ورزشی، این اتفاق بسیار رخ میدهد.
حتی ممکن است تجربهای واقعا برای بقا مشکل ساز باشد، ولی به خاطر تجربه متفاوت مغز، هنوز تبدیل به یک رفتار خطرناک محسوب نمیشود. چرا که مغز تنها و تنها با تجربه، اطلاعات کسب میکند. و جالب اینکه این اطلاعات، تنها و تنها با جایگزینی یک تجربه جدید در دفعات زیاد، قابل تغییر هستند. اینجاست که نقش مسیرهای عصبی در شکلگیری رفتار مغز را بهتر متوجه میشویم.
چرا باید تجربههای زیادی شکل بگیرد؟
چونکه مغز باید مسیرهای عصبی آن را طبق هر تجربه، بسازد.
به طور خیلی خلاصه، هیچ اتفاقی در مغز نمیافتد مگر به واسطه پیامرسانیهای عصبی. بدون انتقال پیام، مغز هیچ کارکردی نخواهد داشت. تمام کارهایی که مغز انجام میدهد، به واسطه همین مسیرهای عصبی و سیستم پیام رسانی است.
پس اگر قرار باشد مغز را در یک فرایند خلاصه کنیم، آن فرایند، مسیرهای عصبی هستند.
به این ترتیب اغلب مسائلی که درباره ضمیر ناخودآگاه گفته شد را میتوان تحلیل و تفسیر کرد. همچین میتوان کشف کرد که چرا بسیاری از دیدگاهها در این باره نادرست و توهمّی هستند!
۱۴)ارتباط مسیرهای عصبی و شخصیت مکانیکی
گفتیم که مغز انسان همان شخصیت مکانیکی اوست. این شخصیت ویژگیهای خاصی دارد. از جمله اینکه تمام هدف او، بقاست. نه هیچ چیز دیگر. برای همین، تمام رفتارهای این شخصیت بر اساس بقاست. پس فقط مسائلی که مرتبط با بقاست برای این شخصیت اهمیت دارد. مثلا تغییر دیدگاهها و بینشها، هیچ ارتباطی با بقا ندارد و به همین علت، انسانهای مکانیکی، هیچ علاقهای به تغییر دیدگاههای خودشان ندارند.
نکته دقیقا همین جاست. تمام رفتارهای شخصیت مکانیکی برای بقاست و نه پیشرفت.
ولی خیلی از انسانها تنها به دنبال بقا نیستند. چرا که تنها شخصیت مکانیکی ما نیست که وجود دارد.
شخصیت دیگری نیز داریم به اسم شخصیت هوشمند.
کلید درک ضمیر ناخودآگاه و رابطه آن با زندگی، درک دو شخصیت هوشمند و مکانیکی است.
اکثر انسانها غیر از شخصیت مکانیکی خودشان هیچ چیزی را نشناختند. برای همین در خواستهها و رفتار این شخصیت اسیر شدند.
اگر دیدگاه بسیاری بر آن است که ضمیر ناخودآگاه، اکثر رفتارهای ما را مدیریت میکند، به این خاطر است که شخصیت هوشمند سرکوب شده است.
اگر قدرت تفسیر رفتارهای مغز و ضمیر ناخودآگاه را نداریم، دلیلش آن است که شخصیت مکانیکی و هوشمند را نشناختیم.
اگر فرض کنیم که شخصیت هوشمندی وجود ندارد، طبیعی است که با اطلاعات ناقص و دید بسته، تفسیر نادرستی از واقعیتهای موجود ارائه خواهیم کرد.
دقت کنید که تفسیر واقعیتها، هیچ گاه با خود واقعیت، یکی نخواهد بود. چرا که همواره، تفکر و نگاه ماست که تعیین کننده برداشت و تفسیر ماست.
پس گفتیم رشد نکردن شخصیت هوشمند، مهمترین دلیل سیطره شخصیت مکانیکی بر روی رفتارها و تصمیمگیریهای ماست. ولی معنی آن این نیست که ما محکوم به خواستهها و رفتارهای شخصیت مکانیکی هستیم. معنی آن این نیست که همیشه همین وضعیت باقی خواهد ماند. و معنی آن این نیست که نود درصد رفتارهای ما ناشی از این شخصیت است.
هنگامی که شخصیت هوشمند فعال نشود، چنین اتفاقاتی میافتد.
با عمیق شدن در شخصیت مکانیکی، مکانیزم و اهداف مغز و مسیرهای عصبی، متوجه میشویم که مغز آنطور که گفته میشود، هوشمند نیست. چرا که ادراک مغز محدود است و تنها با مسیرهای عصبی و تجربه به چنین نتایجی میرسد. احتمال زیادی وجود دارد که این تجربیات، ناقص و نادرست باشند؛ و مغز نیز از این تجربیات نادرست و ناقص، برداشتهای نادرست و ناقصی داشته باشد.
در چنین حالتی، بسیار طبیعی است که انسان مکانیکی، یک زندگی سطح پایین و غرق در مشکلات داشته باشد.
نکته دیگر این است که باید ببینیم آیا مسیرهای عصبی که پایه عملکرد مغز میباشند، قادر به شکلدهی اثراتی که درباره ناخودآگاه گفته میشود را دارد یا نه؟ و با همین روش متوجه میشویم که چنین امکانی وجود ندارد.
باز کردن پرونده شخصیت مکانیکی و ارتباط آن با مسیرهای عصبی، بسیار زمانبر است و به همین مقدار بسنده میکنم.
حتما کتاب بازسازی ذهن هوشمند را مطالعه کنید تا با شخصیت مکانیکی و هوشمند بیشتر آشنا شوید.
۱۵)ارتباط شخصیت مکانیکی و ضمیر ناخودآگاه
با توجه به توضیحات داده شده، متوجه میشویم که شخصیت مکانیکی، همان جنبهای از وجود ماست که نسبت به آن آگاهی کاملی نداریم ولی تأثیر زیادی در زندگی ما دارد. به این علت که شخصیت هوشمند خود را فعال نکردهایم..
پس شخصیت مکانیکی همان چیزی است که از آن به عنوان ضمیر ناخودآگاه یاد میشود. البته با توجه به این نکته که، بسیاری از ویژگیهای افسانهای ضمیر ناخودآگاه را نمیتوانیم بپذیریم و باید تنها، ویژگیهای صحیح و قطعی را مد نظر قرار دهیم.
۱۶)بررسی افسانه های ضمیر ناخودآگاه با دیدگاه شخصیت مکانیکی و هوشمند
ضمیر ناخودآگاه به کائنات متصل است و پیامهایی به صورت ارتعاشی به آن ارسال و دریافت میکند!
با توجه به مطالبی که گفته شد، هیچ اثباتی برای ارتباط مغز با کیهان و کائنات (با توجه به اصطلاحاتی که این افراد استفاده میکنند) وجود ندارد.
ضمیر ناخودآگاه اکثر رفتارهای انسان را کنترل میکند.
این دیدگاه تنها در مورد انسانهای مکانیکی صدق میکند. انسانهای مکانیکی، تحت تأثیر مغز و ذهن مکانیکی خودشان هستند. در واقع محکوم به ذهن مکانیکی خود هستند و به همین علت، تحت تأثیر خواستهها و رفتارهای آن قرار میگیرند.
برای تغییر در زندگی، باید ضمیر ناخودآگاه را تغییر دهیم. این تغییر از راه تغییر باورها و تلقین امکانپذیر است.
تغییر ضمیر ناخودآگاه، تغییر ذهن مکانیکی است که برخی رفتارهای ما را تغییر خواهد داد. ولی تغییر ریشهای و اساسی برای ما به وجود نخواهد آورد. چرا که جنبه اساسی زندگی ما، شخصیت هوشمند ماست. با تلقین و باور به روش ناخودآگاه، تنها و تنها، ذهن مکانیکی رشد میکند و نتایج نامطلوبی در آینده به بار خواهد آورد. از جمله تضعیف قابلیتهای ذهنی، تضعیف تفکر و آگاهی و خیلی از مشکلات دیگر. تلقین، ذهن هوشمند شما را از بین میبرد، همانگونه در مدرسه و سیستم آموزشی و حتی رسانه این اتفاق افتاده است. تغییرهای واقعی در مسیر آگاهی اتفاق میافتد و نه در ناخودآگاه. با رشد خودآگاه و شخصیت هوشمند، ناخودآگاه شما خود به خود تغییر شکل خواهد داد و تحت کنترل شما خواهد بود.
ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه باهم در تضاد هستند. به این معنی که اگر ضمیر ناخودآگاه مشغول به کار باشد، ضمیر خودآگاه نمیتواند فعالیت کند و برعکس.
شخصیت مکانیکی و شخصیت هوشمند در واقع دو موجود مجزا از هم هستند. ولی یکی بر دیگری مسلط است. این شما هستید که تعیین میکنید، کدام یک بر دیگری مسلط باشد. توجه کنید که هزاران موجود زنده در بدن شما در حال زندگی کردن هستند. ولی آن موجودات زنده شما نیستید. بلکه آنها در اختیار شما هستند. مغز شما نیز دقیقا چنین وضعیتی دارد. موجودات زنده در بدن مشغول به فعالیت هستند و آگاهی شما، باعث از کار افتادن آنها نخواهد شد. چرا که موجودات زنده از هم مجزا هستند ولی این موجودات از هم تأثیر میپذیرند. برخی نیز بر برخی دیگر مسلط هستند. در مورد ذهن مکانیکی و ذهن هوشمند نیز دقیقا همین اتفاق میافتد. ذهن مکانیکی مشغول انجام فعالیتهای خودش است. در همین لحظه ذهن هوشمند نیز کار خودش را انجام میدهد. البته ذهن هوشمند خود ما هستیم.
بسیاری از اطلاعات موجود در ضمیر ناخودآگاه در دسترس نیستند ولی همچنان تعیین کننده رفتار ما هستند.
ضمیر ناخودآگاه و شخصیت مکانیکی، از آنجایی که موجودی است جدای از موجودیت ما، اطلاعات خاصی را نیز در اختیار دارد. همانطور که هر سلول در بدن اطلاعاتی دارد که ما از آنها با خبر نیستیم. ولی این موجودات در بدن ما زندگی میکنند. هر موجودی رفتارهای مخصوص به خود را دارد. شخصیت مکانیکی ما نیز رفتارهای خودش را دارد و این رفتارها بر اساس اطلاعات اوست. ولی اینکه اطلاعات شخصیت مکانیکی، تعیین کننده رفتار ما هستند، دیدگاه درستی نیست. در قسمتهای قبل توضیح دادیم که رفتار ما تنها بر اساس شخصیت مکانیکی مشخص نمیشود. بلکه با رشد شخصیت هوشمند، رفتارهای ما نیز هوشمندانه میشود. پس اگر کسی بر اساس ناخودآگاه خود رفتار میکند، ریشه را باید در سرکوب شدن شخصیت هوشمند خود جستجو کند.
از بهترین راههای برنامه ریزی ناخودآگاه، تلقین و هیپنوتیزم است. چرا که ضمیر ناخودآگاه بین واقعیت و خیال تفاوتی نمیتواند قائل شود.
تمامی اطلاعاتی که مغز دریافت میکند، در نهایت به صورتهای ذهنی تبدیل میشوند. چه اطلاعات بیرونی و چه تصورات ذهنی. پس آن چیزی که برای مغز اهمیت دارد، تصویر ذهنی است. مغز بر اساس این تصویرهای ذهنی، رفتار خاصی را از خود بروز میدهد. دقیقا مانند وقتی که مشغول خواب دیدن هستید.
حال برخی با توجه به این ویژگی مغز، پیشنهاد میکنند که به روش تلقین، مغز خود را به باور برسانید. در نگاه اول کاملا درست به نظر میرسد. ولی تا وقتی که از شخصیت هوشمند چیزی ندانیم. درست است که به روش تلقین، مغز با اطلاعات متفاوتی روبرو میشود که واقعیت ندارند، ولی این کار باعث میشود تا شخصیت هوشمند شما از بین برود. چرا که به جای پیمودن مسیر آگاهی، از مسیر ناآگاهی به نتیجه میخواهید برسید.
خب در این صورت چه اتفاقی میافتد؟ پس از مدتی، کنترل شما نسبت به همه چیز از دست خواهد رفت و ذهن مکانیکی شماست که تعیین کننده سرنوشت شماست. به دو علت این اتفاق میافتد. شما مسیر آگاهی و انتخاب صحیح را فرا نگرفتید و دوم اینکه با تلقین، ذهن مکانیکی را بر خودتان مسلط کردید. این دو باعث میشود تا در وقت تصمیمگیری، هیچ چیزی از خودتان نداشته باشید و مغز شما برای شما تصمیم گیری کند. مغز نیز تنها و تنها با تجربه ناقص به اطلاعاتش دست یافته و قدرت تحلیل بر اساس هوشمندی را ندارد. تمام تحلیل مغز بر اساس بقاست. پس چنین شخصی حتی به رشد نیز دست نخواهد یافت. در واقع با تلقین، شما خودکشی میکنید بدون اینکه متوجه شوید.
از جهت دیگر، رشد شما بر اساس رشد بینش و قدرت انتخاب شماست که این دو با تلقین هیچ گاه حاصل نخواهند شد. پس با تلقین عملا شما بینش خودتان را از بین میبرید و انتخابهای شما بر اساس تصاویر غلط ذهنی خواهد بود.
درباره تأثیر تلقین بر ناخودآگاه و خودآگاه حرف بسیار زیاد است که به همین مقدار بسنده میکنم. ولی این نکته را جدی بگیرید چرا که سرنوشت شما وابسته با آن است.
ضمیر ناخودآگاه پاسخ بسیاری از مشکلات موجود را در زندگی شما میداند و میتواند به راحتی مشکلات شما را حل کند.
ضمیر ناخودآگاه یا همان مغز مکانیکی، تنها اطلاعات ناقصی از تجربیات ناقص دارد. با توجه به اطلاعات ناقص، هیچ راه حلی هم نمیتواند کشف کند. از طرف دیگر، تنها هدف مغز، بقاست. پس تمام راه حلهایی که ارائه میدهد، تنها و تنها برای بقا میتواند مفید باشد. با راه حلهای ناقص مغز، شما بسیاری از فرصتهای رشد و پیشرفت و سود را از دست خواهید داد.
برخی از راهحلهایی که مغز ارائه میدهد، در کوتاه مدت مفید هستید ولی در بلند مدت میتوانند به شدت مضر باشند. چرا که مغز تنها نگاه لحظهای به مسائل دارد. مغز آینده نگر نیست و برای آینده نیز هیچ برنامهای ندارد. پس نمیتواند راه حل مناسبی به شما ارائه دهد.
هر چیزی که در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت شود، به طور مستقیم بر شرایط و رویدادهای زندگی شما تأثیر میگذارد.
در قسمتهای قبل در این رابطه به طور کامل توضیح دادم. هر چیزی که در مغز ثبت شود، به عنوان یک واحد اطلاعاتی برای مغز است. اینکه این اطلاعات بر زندگی شما چه تأثیری بگذارد، به مقدار فعال بودن ذهن هوشمند شما بر میگردد. اگر ذهن هوشندتان فعال نباشد، این اطلاعات، تأثیر بیشتری بر روی زندگی شما خواهد گذاشت.
ضمیر ناخودآگاه منفی نگر است و نکات منفی را به صورت مستقل ثبت میکند. مثلا هنگامی که جمله خسته نباشید را میشنود، کلمه نباشید را درک نمیکند و فقط خسته را تحلیل میکند.
منفینگر بودن ضمیر ناخودآگاه یک قضاوت بی پایه و اساس است. چگونه میتوانیم این نکته را کشف کنیم؟ وقتی که هدف مغز را به خوبی شناخته باشیم. گفتیم که هدف مغز، فقط و فقط بقاست. پس طبیعی است که تمام تمرکز و نگاهش نسبت به مسائل، با این هدف گره خورده باشد. برای تأمین بقا، دور شدن از خطرات و تهدیدها، مهمترین کار است. پس مغز این خطرات و تهدادت را شناسایی میکند. این شناسایی بر اساس برنامه ریزی مغز است. ممکن است برخی تشخیصهای مغز در این خصوص نادرست باشد.
از طرف دیگر، اگر چیزی به عنوان تضمین کننده بقا در راه مغز قرار گیرد، از آن استقبال میکند. ولی گذشتن از تهدادات و خطرات بسیار مهمتر از نکات مثبت و تضمینکننده بقاست. این یک قاعده ثابت در جایگاههای مختلف است. حتی در کسب و کار یا روابط.
۱۷)دیدگاههای درست درباره ضمیر ناخودآگاه:
اینها معروفترین دیدگاههای توهمی و نادرست درباره ضمیر ناخودآگاه هستند. البته دقت کنید که برخی دیدگاههای درست هم در رابطه با ضمیر ناخودآگاه وجود دارد
قسمت اعظم احساسات ما ناشی از ضمیر ناخودآگاه ماست.
مغز برای جهت دادن انتخابهای شما، احساس تولید میکند. این احساسات منفی یا مثبت، همان تهدیدها یا فرصتها برای بقا هستند. ولی در نهایت این شما هستید که بر اساس این احساسات، انتخاب خاصی را انجام میدهید. همچنین شما هستید که میتوانید دیدگاههای مغز را تغییر دهید تا احساسات متفاوتی برای شما بسازد. این کار نیازمند شناخت بسیار عمیق از خودتان و شخصیت هوشمندتان است.
پس لطفا شخصیت هوشمندتان را فعال کنید تا از ویژگیهای آن بهرهمند شوید.
ضمیر ناخودآگاه، بسیاری از فرایندهای بدن را کنترل میکند.
کنترلکننده اصلی فعالیتهای بدن و کنشها و واکنشها، مغز ماست. ولی رفتارهای ما و انتخابهای ما نیز بر این فرایندها تأثیر به سزایی دارد. همینجا هم مشخص میشود که فعال شدن شخصیت هوشمند، چقدر میتواند تغییرات بزرگی حتی در مغز و ضمیر ناخودآگاه شما ایجاد کند.
ضمیر ناخودآگاه قابل تغییر است.
مغز بر اساس مسیرهای عصبی تغییر میکند. با تغییر مسیرهای عصبی، مغز و رفتارهای آن نیز تغییر میکند. مسیرهای عصبی نیز با تمرین و تکرار تغییر میکنند. پس به روش تمرین (و نه تلقین) میتوانیم ضمیر ناخودگاه خود را به شکل بهتری تغییر دهیم.
ضمیر ناخودآگاه، اطلاعات فراوانی را در خود ذخیره کرده است.
اطلاعات بسیاری در مغز انسان ذخیره میشود. چرا که مغز از سلولهای بسیار زیادی تشکیل شده است که هر سلول تا ده هزار رابطه با سلولهای دیگر میسازد. تعداد و مسیرهای بسیار زیاد سلولها، باعث شکلگیری فضای بسیار زیادی میشود که میتواند اطلاعات فراوانی را در خود ذخیره کند.
ضمیر ناخودآگاه، قدرت تصمیمگیری و تأثیرگذاری بر رفتار بدن را دارد.
ضمیر ناخودآگاه همان مغز است که کنترل اعظم بدن را در اختیار دارد. ولی کنترل بدن بدون انتخاب و تصمیمگیری امکانپذیر نیست. پس مغز در حد و اندازه خودش، قدرت تصمیمگیری مشخصی دارد و بر اساس آن، انتخاب خاصی هم انجام میدهد. این انتخابها ممکن است با انتخابهای هوشمند ما هم جهت یا در تضاد باشد.
۱۸) قدرت ضمیر ناخودآگاه:
با توجه به توضیحات داده شده، قدرت واقعی ضمیر ناخودآگاه مشخص میشود. ضمیر ناخودآگاه میتواند مهارتهای بسیار زیادی برای شما بسازد به شرطی که از مسیر درست آن وارد شوید. ضمیر ناخودآگاه به شکل غیبی برای شما هیچ دستاوردی نخواهد ساخت. چون تنها چیزی که برای شما نتیجهها را میسازد رفتار شماست. شما با استفاده از ضمیر ناخودآگاه، میتوانید رفتار خود را مدیریت کنید و با رفتارهای مناسب و برنامهریزی شده، خروجیهای مناسبی دریافت کنی. این خروجیها منجر به دستآوردها خواهد شد.
ضمیر ناخودآگاه میتواند مهارتها و احساسات شما را بسازد. پس از این سلاح به خوبی استفاده کنید.
همچنین، کنترل و مدیریت بدن شما بر عهده مغز شماست. پس با مدیریت صحیح مغز، فعالیت بدن شما نیز بهبود پیدا خواهد کرد.
از نگاه ذهن هوشمند، ضمیر ناخودآگاه بدون ذهن هوشمند، به قدرت خاصی دست پیدا نخواهد کرد. شما با بینش و آگاهی و هوشمندی، میتوانید از پتانسیلهای مغز و ناخودآگاه استفاده کنید.
با مدیریت تفکر و هوشمندیتان حتی میتوانید خواب متفاوتی را تجربه کنید. با رشد ذهن هوشمند شما، خواب شما هم ممکن است منجر به پیشرفت و رشد شما شود.
دقت کنید که بدون شخصیت هوشمند، عملا نمیتوانید مغز و ضمیر ناخودآگاه خودتان را به بالاترین بازدهی و پتانسیل برسانید. پس معیار شما برای موفقیت، شخصیت هوشمند شماست و مغز. ناخودآگاهتان وسیلهای است در اختیار شخصیت هوشمند شما.
کتاب بازسازی ذهن هوشمند را مطالعه کنید تا اطلاعات متفاوتی در این رابطه به دست بیاورید.
۱۶ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
سلام پس کسانی که با کمک ضمیر ناخودآگاه بیماری لاعلاجشان را درمان کرده اند چجوری باید توجیح کرد؟
سلام. مغز و اعصاب قابلیتهای بسیار زیادی دارن. بعضی از تمرینها و رفتارها، میتونه تغییرات بسیار بزرگی ایجاد بکنه. مشکلات لاعلاجی که به این شیوه درمان میشن، در واقع یک تغییر بزرگ در سیستم اعصابشون به وجود آمده. یکی از راههای ایجاد این تغییر، تلقین هست که میتونه بعضی جاها جواب بده، و خیلی جاها هم جواب عکس میده. راههای بهتر و قابل اطمینانتری وجود داره که میشه این تغییرات رو با استفاده از اونها به وجود آورد از جمله تفکر عمیق، تغییر مدل ذهنی، تغییر سیستم غذایی و رفتاری که مجموعه این کارها، یک تغییر خیلی بزرگ رو در مغز و اعصاب خلق میکنه
سلام تمام مقاله شما رو جز به جز و کلمه به کلمه خوندم ما چیزی به اسم شخصیت هوشمند نداریم و مغز رفتارهای ما را کنترل می کند مثلا فردی که از بیماری اسکیزوفرنی رنج می برد با تغییراتی در پیام رسانهای عصبی رفتارهای او به کلی تغییر می کند و این کاملا غلط بودن نظر شما رو اثبات می کند شما هم مثل همان انسانهای قبلی که به قول خودتان نظریه ای مطرح کرده اند و اسم مهندس روی خود گذاشته اند و سعی در فروش و کسب ثروت از ناآگاهی های مردم هستند . اما مسئله اینجاست مغز مسئول و کنترلگر تمام رفتارهای ماست این مغز است که دستور می دهد فلان کار انجام بدهیم یا ندهیم و نه شخصیت هوشمند خیالی . علم روانپزشکی به قدرتی رسیده است که با یک دارو می تواند کل شخصیت هوشمندی که شما ساخته اید را جابه جا کند و این کار را ابزاری جز مغز و پیام رسانهای عصبی انجام نمی دهد و می بینید که قضیه کاملا برعکس می شود . به قول خودتان هر کس که از راه رسیده تئوریسینی می شود و در مباحثی که در آن تخصص ندارد نظر خود را ابراز می کند دوست عزیز.
موفق باشید
سلام. خیلی خوبه که وقت گذاشتید و مطالعه کردید. ولی متأسفانه درکش نکردید. چرا؟ چون تفکر شما بر اساس پیشفرضهای شماست ولی شما این مسأله رو چون یاد نگرفتید، نمیتونید درکش کنید. به طور خلاصه، ما نقش مغز رو نفی نکردیم. ولی مغز به تنهایی هوشمند نیست. و با توجه به اینکه واسطه مهمی در پروسه تفکر هست، سلامت مغز در مسیر هوشمندی، از اهمیت بالایی برخورداره که قبلا و در جاهای دیگه روی این مسأله تأکید کردیم.
این مربوط به قسمت نقد علمی شماست.
قسمت بعدی مربوط به ادب علمی و شخصیت شما در نقد کردن هست که دوباره مشخص میکنه شما این مسائل رو یاد نگرفتید. مغز دارید ولی رفتار محترمانه ندارید و این نشون میده که مغز شما، هنوز به اندازه کافی به تکامل نرسیده.(طبق نظریه خود شما البته)
کسی که به دنبال علم و آگاهی هست، قطعا از روش متفاوتی استفاده میکنه و با اطلاعات محدود خودش سعی نمیکنه چیزی رو نقد بکنه که هیچ اطلاعی ازش نداره. با مطالعه یک مقاله، فکر کردید که شخصیت هوشمند رو درک کردید؟ این همون توهم دانشی هست که روش علمی شما، باعث شده در اون اسیر بشید.
اگر به دنبال آگاهی بودید، ابتدا سعی میکردید سؤال میپرسیدید، سعی میکردید جنبههای دیگری از موضوع رو درک کنید و بعد نقد کنید. این روش علمی هست. ولی انسانهای علم زده که بویی از علم و ابتداییترین روشهای علمی نبردن، با چهار تا داده و گزارهای که اینطرف و اونطرف شنیدهاند، سعی میکنن روی جهل خودشون سرپوش بزارن. مشکل اصلی این هست جناب خلیلی. دفعه بعد سعی کنید از روشهای اولیه تفکر که ابتداییترین روشهای علمی هست استفاده کنید تا اینطوری خودتون رو در معرض نقد قرار ندید.
قسمت خندهدار تر نقد شما این هست که ما هیچ صحبتی در این مقاله درباره شخصیت هوشمند نکردیم و کل تمرکز ما روی مبحث ضمیر ناخودآگاه بوده. و این بیشتر مشخص میکنه که ابتداییترین قواعد نقدی علمی رو هنوز یاد نگرفتید و باید در برنامهتون به صورت جدی براش اقدام کنید تا بیش از این، روشهای نادرست، باعث ایجاد مشکل برای شما و دیگران نشه. این مسأله بیشتر مشخص میکنه که شما تنها بر اساس برداشتها و پیشفرضهای قبلی و ناقص خودتون مسائل رو بررسی کردید، به علاوه اینکه روشهای تفکر علمی رو هم پیاده نکردید چون هنوز اونها رو به صورت دقیق و آگاهانه فرا نگرفتید. این قسمت مشکل خیلی بزرگتری از طرز فکر شما رو مشخص میکنه. یعنی حالتی که شما چیزی رو بلد نیستید ولی در عین حال به خودتون اجازه میدید در مورد چیزی که نمیدونید، نظر بدید. این خیلی بده و مشکل اصلی جامعه ما هم همین هست.
سلام
دوستان عزیز کل بدن ما ماشین است واطلاعاتی در ان ذخیره شده واین روح ماست که میتواند این ماشین را کنترل کند چون روح ما فکر تولید مکند یعنی انرژی تولید مکند و این انرژی توسط این ماشن به خداوند یا کاینات یا بواسطه کاینات به خداوندیاکاینات خوده خداست
ارسال میشود در صورت تایید جواب خوایم گرفت
متاسفانه انسان ها این روح را فرامش کرده اند که میتواند هم ماده وهم انرژی وهم غیر ماده باشد وهم داخل بدن وهم خارج بدن باشد را فراموش کردهاند
سلام وقتتون بخیر بنده خواستم اول واقعا بی نهایت تشکر کنم از مطلبتون من با سطح آگاهی خودم این مطلب رو مو ب مو خوندم و تقریبا ۳ سال روی ضمیر ناخودآگاه کار کردم و ده ها کتاب خوندم تا به قدرت ذهن خودمون یعنی ما یا دهن خلاق یا خودآگاهی رسیدم و فهمیدم قدرت اصلی در خود ماست نه ضمیر ناخودآگاه ..چون ضمیر زیر مجموعه ماست و خیلی اطلاعات دیگه هست قطعا ک ازشون خبر ندارم ولی واقعا ازتون ممنونم بابت مطلبی که گذاشتید البته خیلی باید تلاش کردو وقت گذاشت تا این مطلب که شما گذاشتید رو درک کرد نیاز به تجربه و درک عمیقی داره …متاسفانه من به خاطر آموزشهای اشتباه چندین سال خودم رو نفهمیدم و اذیت شدم دنبال قدرت ضمیر ناخودآگاه بودم ولی جالبیش اینه همین آگاه شدن به این چیزها هم از طریق خود ماست که باید قدرت و توسعه اش بدیم این نیرو رو نه ضمیر ناخودآگاه….حالا مباحث زیاده به اندازه روزها و سالها بخوایم صحبت کنیم خواستم تشکر ویژه ای کنم…🙏🌹🌌
سلام. متشکرم. خیلی هم عالی
البته رسیدن به خودآگاهی و خود هوشمند، نیازمند برنامه و نقشه راه و مسیره. همینطوری اتفاق نمیافته و باید دنبالش باشید. موضوع اصلی ما هم همینه که چطور میشه بهش دست پیدا کرد
سلام بعضی از مطالبی که تو این مقاله نوشتین اشتباه و نظر شخصی خودتونه شما نمیتونید نظر شخصی خودتون به مردم القا کنید چون ممکنه مردم گمراه بشن شما بدون هیچ دلیل قانع کننده ای بدون هیچ سند و مدرکی بدون هیچ تجربه علمی و تحقیق علمی اومدید همه نظریه هایی که با سند و مدرک و تحقیقات علمی تجربی بدست اومده و ثابت شده رو انکار کردید تو مقالتون هم تناقض زیاده شما نمیتونید با نظر شخصی تحقیقات علمی ثابت شده رو رد کنین این مقاله حذف کنین مردم و گمراه نکنین
سلام. متشکرم از نظرتون. ولی صحبت شما دقیقا به خودتون بر میگرده. در مقاله دلیل ارائه شده ولی چون شما نه از دلایل موافق و نه از دلایل مخالفان آگاه هستید، فقط ادعا میکنید که یک این مقاله علمی نیست. نه دوست عزیز. اینطوری مقاله رو اثبات یا رد نمیکنن. اول باید دلیل بیارید و بعد نظر طرفهای دیگه رو هم بشونید و دلایل رو مقایسه کنید تا مشخص بشه کدوم ادعا قویتره. مدل نقد شما دقیقا نشون میده هیچ نگاه علمی به قضیه ندارید و از روی تعصب و کشش شخصی از یک مطلبی دفاع میکنید یا اون رو رد میکنید. یکی از دلایل این ادعا هم این هست که به سادگی از کنار دلایل ارائه شده عبور کردید، مبانی نظری این مقاله رو درک نکردید و کلا در این زمینه مطالعه علمی نداشتید. اول باید خودتون قدرت تفکر و تحلیل و مقایسه و ارائه سند و مدرک داشته باشید تا اینکه بخواهید به ادعاهای دیگران چنگ بندازید…
سلام اولا نوشتین که دلیل ارائه شده دلیل ارائه کردین ولی دلایل شخصی خودتون دوما خودتونم دارین میگین مبانی نظری نظر بدون مدرک و سند که نمیشه چیزی رو ثابت کرد سوما شما میگین این مقاله علمیه اگر شما سند مدرک یا تحقیق علمی برای حرفاتون دارید بیارید ببینیم
شما وقتی قراره نظری بدید، اول تشریف میبرید و مبانی نظری یک مطلب رو بررسی میکنید. نه اینکه بدون مطالعه تشریف بیارید و ادعاهایی ارائه بدید. هر چند که خودتون هم فقط ادعا داشتید و هیچ سند و مدرکی ارائه نکردید. این روش علمی نیست و از ابتدا مشخص بود که شما نسبت به این موضوع مطالعات دقیقی نداشتید و فقط نظر خودتون رو بیان کردید. مبانی نظری در مقاله مشخص شده که میتونید برید در موردش تحقیق کنید و اطلاعاتتون رو افزایش بدید. ولی مسأله اینه که تا روش تحلیل و پژوهش رو بلد نباشید، هیچ سند و مدرکی به کار شما نمیاد. پس اولویت برای شما اینه که ابتدا پژوهش رو یاد بگیرید و با روشهای بحث کردن منطقی آشنا بشید.
در ضمن این یک مقاله علمی پژوهشی نیست. یک صحبت خودمونی و آموزشیه که اگر کسی دنبال سند و مدرک باشه، به راحتی میتونه از درون مطالب بیان شده استخراج کنه. پس شاید لازمه دقتتون رو هم در مطالعه و تحلیل متن افزایش بدید تا نشانههای لازم رو پیدا کنید و به جوابتون برسید.
سیستم هوشمند دقیق و یک مسئله ماورائی است؛اونجا که حرف از سرنوشت؛شانس؛تقدیر زده میشه همون سیستم هوشمند فرا جسمیست
سلام. متشکرم از نظرتون ولی هوشمندیای که ما ازش صحبت میکنیم تعریفش متفاوته
سلام ممنون از مقاله خوبتون ولی راجب تلقین اشتباه میکنید قدرت تلقین کم نیست باهاش میشه به همه چی رسید ولی شما داری میگی که تلقین اشتباه و راه غلطیه.
الان توی یک مثال کاملا قدرتشو درک میکنید
فرض کنید من یه لیوان چایی به شما میدم میگم بخور شما میخوری تشکر میکنی ولی بعد چند دقیقه من به شما میگم که داخلش سم ریختم شوکه میشی! بعد از چند دقیقه حالت خراب میشه ممکنه چشات سیاهی بره یا بگی وای چرا اینکارو کردی حس میکنم دارم میمیرم
ولی من داخل چایی سمی نریختخ بودم و شما تلقین به خودتون کردین😂
در اصل انرژی فرستادی به سمت مسموم شدن پس با تلقین میشه به همه چیز رسید
میتونیم به خودمون تلقین کنیم که ادم پولداری هستیم درکش میکنم و حسش دقیقا مثل اونجا که چشات سیاهی رفت اینجا میگی من ثروتمندم مثل یه پولدار میشی مثل پولدار خرج میکنی و دقیقا همین باعث میشه که به ثروت برسی😂🤷🏻♂️
سلام. متشکرم از نظرتون. ولی به نظر میاد اصلا با دقت مقاله رو مطالعه نکردید. تمام ادعاهایی که مطرح شده، دلیلش هم مشخص شده و یک سری مسائل هم هست که ابتدا باید تشریف ببرید و به صورت علمی بررسی کنید. مثال شما هم هیچ چیز خاصی رو ثابت نمیکنه. همه جزئیاتش رو خودتون فرض کنید و لزوما در واقعیت چنین اتفاقی نمیافته. برای نقد کردن لازمه که خیلی دقیق بتونید مسأله رو بررسی کنید. مثال شما هم کلی مورد نقض داره که میتونید جست و جو کنید و ببینید چند نفر با چنین دیدگاهی بدبخت شدن. هر چیزی جایگاه و کارکرد خودش رو داره. شما هم میتونید روی خودتون امتحان کنید. دیگه هیچ اقدامی نکنید و فقط تلقین کنید و بعد از یک مدت ببینید چه چیزی محقق شد.