مهندسی فکر به شما کمک میکند تا یک تجربه ارتباطی وصف ناپذیر داشته باشید.
نویسنده: سید محمد مهدی حکیم
نظریهپرداز و مدرس مهندسی فکر
خیلی از انسانها به دنیا میان و یک زندگی معمولی دارن و از دنیا میرن. میشه گفت فقط زنده بودن ولی زندگی نکردن. وقتی حرف از زندگی کردن میشه منظور ما چیه؟
زندگی ما یعنی مجموعه لحظاتی که تجربه میکنیم و هرچه کیفیت این لحظهها بیشتر باشه، کیفیت زندگی ما بیشتر خواهد بود.
بالا بودن کیفیت لحظهها یعنی چه؟
کیفیت لحظهها یعنی عمق احساسی که در یک لحظه تجربه میکنیم. همه ما دوست داریم که لحظات شادی را تجربه کنیم و هرچه این شادی بیشتر باشه، لذتبخشتره. یعنی ما به دنبال آن هستیم و زندگی ما نیز بر این اساس پیش میره. البته منظور من این نیست که این روش درسته. بلکه اکثر انسانّها به دنبال رسیدن به چنین احساسی هستند.
حالا این کیفیت بالا در هر دو حالت میتونه شکل بگیره. بسیار مثبت و لذتبخش، بسیار منفی و دردناک. طبیعیه که من در رابطه با تجربههای ارتباطی لذتبخش میخوام صحبت کنم.
اگر علاقهمند هستید که چنین تجربهای داشته باشید، با من همراه باشید.
اول باید ببینیم اصلا این عمق از احساس چطور شکل میگیره. هنوز نتونسته کسی مشخص کنه واقعا چرا چنین اتفاقی میافته یا چی باعث میشه تجربه ما اینقدر عمیق باشه. ولی در مهندسی فکر ما به این سؤال به شکل خیلی علمی و دقیق جواب دادیم.
در مهندسی فکر ما کشف میکنیم که احساسات و هیجانات ما رابطه مستقیمی با تفکر ما داره.
احساس جسمی ما حد و مرز مشخصی داره و از یک مقداری بیشتر فراتر نخواهد رفت. چرا که جسم ما محدودیت عصبی داره. ولی ذهن ما چنین محدودیتی نداره. البته هر کسی باید خودش این رو در وجود خودش کشف کنه و گفتن این نکته از طرف من باعث تغییر کیفیت احساسی شما نخواهد شد. باید به این سمت حرکت کنید و این تجربه شما خواهد بود و احساسی که در نهایت در درون شما شکل میگیره.
دقت کنید که احساسات در درون ما شکل میگیره و چیزی از بیرون وارد ما نمیشه. پس با این حساب این ما هستیم که باید کیفیت احساسات خودمون رو بالا ببریم و منتظر نباشیم تا از بیرون کسی بیاد و چنین حسی رو به ما منتقل کنه. البته دیگران میتونن در این رابطه تأثیر داشته باشن به شرطی که این نکته رعایت شده باشه. یعنی اول ما زمینه کیفیت بالای احساسات رو در خودمون ایجاد کرده باشیم.
حالا چطور باید این قابلیت رو در خودمون ایجاد کنیم؟
طبیعیه که هر کیفیت و موفقیتی در زندگی نیازمند تلاشه. هرچقدر تلاش بکنید به همون نسبت نتیجه خواهید گرفت. برای رسیدن به کیفیت احساس در زندگی هم باید چنین تلاشی داشته باشید.
روی این موضوع خیلی تأکید میکنم چونکه خیلیّها رو میبینم که میخوان به بهترین چیزها بدون تلاش دست پیدا کنن. موضوع الان هم از این قاعده مستثنی نیست.
چطور این قابلیت رو ایجاد کنیم؟ برای بالا رفتن عمق احساس و کیفیتش باید در تفکرمون عمق ایجاد کنیم.
عمیق کردن فکر یعنی چی؟
ذهن ما لایه لایه است. هر چقدر بتونیم به لایههای عمیقترش دست پیدا کنیم و اون رو بشناسیم، یک مرحله و یک درجه به کیفیت ذهن، احساس و زندگی ما اضافه میشه.
لایههای بیرونی ذهن ما امور روزمرهایه که درگیرش هستیم. چی بخورم، چی بپوشم، برم گردش، تفریح، بازی، کار، دوستان و …
اینها پوسته ذهن ما هستن که کیفیت احساسیش هم خیلی پایینه. طبیعیه. نمیشه انتظار بیشتری داشته باشیم.
حالا سعی کنید یک لایه عمیقتر بشید.
شاید بپرسید چطور میشه عمیقتر بشیم؟ راه عمیقتر شدن در ذهن و رفتن به لایههای داخلی تنها با تفکر قابل دستیابیه.
معنی این حرف چیه؟ یعنی به جای اینکه به اون مسائلی که در بالا اشاره کردم فکر کنید (غذا و لباس و …) باید به مسائل جدید و مهمتری فکر کنید. به خودتون فکر کنید و اینکه کی هستید. یا اینکه در زندگی به دنبال چه اهدافی هستید. اهداف خودتون رو در زندگی مشخص کنید. همین مشخص کردن هدفها (به شرطی که واقعی باشن) باعث میشه توجه شما نسبت به مسائل تغییر کنه. دقت کنید که هدفها خودشون یک لایه عمیقتر در ذهن هستن و هر لایه ذهنی میتونه هدفهای خاصی رو داشته باشه. پس برای اینکه بازهم عمیقتر بشید، باید هدفهای عمیقتر و بلندمدتتری رو انتخاب کنید.
راه بعدی برای عمیقتر شدن در ذهن خودتون تلاش برای کشف روابط در زمینههای مختلفه. همیشه از خودتون بپرسید که فلان چیز با فلان چیز دیگه چه رابطهای میتونه داشته باشه. مثلا رابطه آب و درخت چیه؟
حالا این رابطه رو برای خودتون تصویر سازی کنید. البته مثال درخت یک مثال خیلی ساده بود که شما رابطه بین این دو رو میدونید. ولی آیا تا به حال سعی کردید به صورت میکروسکوپی این رابطه رو تصویر سازی کنید؟ یعنی فرض کنید یک ملکول آب که از ریشه داره جذب میشه چطور حرکت میکنه و چه اتفاقاتی براش میافته. این نوع تصویر سازی یعنی تلاش برای دیدن روابط به شکل دقیقتر. برای هر چیز دیگهای میتونید اینطور تصویرسازی کنید. البته دقت کنید که تصویرسازی برای کشف لایهها نباید تخیلی باشه. باید برای روابطی که در نظر میگیرید دلیل مشخصی داشته باشید.
برای پیشرفت در کشف روابط میتونید از مثالهای متعدد استفاده کنید. مثلا چرا دوستم فلان رفتار رو داشت. در ابتدا ممکنه یک حدسی بزنید که شاید درست باشه یا غلط. ولی سعی کنید به صورت میکروسکوپی ببنید هر مرحله چه اتفاقاتی افتاده که منجر به بروز چنین رفتاری از دوست شما شده.
بعد از یک مدت که دقت و نگاه شما به مسائل تغییر کرد، دیگه مسائل پیش پا افتاده نه شما رو ناراحت میکنه و نه خوشحال. چرا؟ چون عمق ذهن شما بیشتر شده و ذهن شما به دنبال مسائل با کیفیتتری میگرده.
حالا چطور از این تکنیک استفاده کنیم تا یک رابطه با کیفیت ایجاد کنیم؟
وقتی که شما از لحاظ ذهنی پیشرفت کردید، به دنبال چنین انسانّهای میگردید که اونها هم چنین عمقی در نگاهشون داشته باشن. وقتی این دو شخص با این نگاه عمیق به هم برسن، سطح ارتباطشون هم بر اساس همون لایه عمیقتر خواهد بود. از مسائل مشابه لذت خواهند برد و حرف همدیگه رو بهتر درک خواهند کرد. چرا؟ چون روابط مشابهی رو میتونن ببینن که خیلی از آدمها از اون غافل هستن. همینکه کسی شما رو بر اساس لایه ذهنیتون بتونه درک کنه یک لذت وصفنشدنیه.
همین حالت چندین لذت به شما خواهد داد.
برای تمرینهای بیشتر و کاملتر میتونید پیگیر دورههای مهندسی فکر باشید. جایی که مرحله به مرحله این اتفاق در ذهن شما رقم خواهد خورد.